ماه پیشونی

ساخت وبلاگ

به عنوان مادر یک پسر ماه پیشونی وظایفی بر عهده دارم که یکی از اونها همراهی ایشون برای سرکشی به بیمارانه. البته شهرت فرزند آنقدر زیاده که بعضی ها تلفنی درخواست شفا دارند ولی این بیمار به خصوص، خانم مسنی بود که بعداز ظهر که من و پسر خواب بودیم با تخم مرغی در مشت به خونه مون اومده بود و با بیدار نشدن دکتر و منشیش که من باشم دست از پا درازتر به خونه ش برگشته بود برای همین اتول رو روشن کردیم و رفتیم خونه ش. دکتر روی تخم مرغش که هنوز توی مشمع بود و گوشه مبل افتاده بود با یه زغال چهار تا خط کشید و برای اسامی نزدیکان و افرادی که در این روزها ناخوش رو دیده بودند، یک ضربدر زد بعد تخم مرغ رو با یه کم اسفند و نمک توی مشمع گذاشت و درش رو گره زد و شروع کرد به گفتن اسم ها و فشار دادن تخم مرغ تا اسم پنجاهم بلکم بیشتر جز سرخی دستهای بچه م نتیجه ای حاصل نشد که یک دفعه با اسم خانمی که تو مسیر پیاده روی بیمار رو دیده بوده چنان تخم مرغ منفجر شد که هم تعبیر خواب دم غروب در رفت و هم من رو نیم متری از مبل به هوا برد. مریض که به قول خودش دیگه چشم هاش روشن شده بود و می‌گفت و می‌خندید و آجیل تو مشت ما می‌ریخت به من به عنوان منشی یک گل بسیار زیبا هدیه داد و برای دکتر هم یک قابلمه کوچیک سوپ ریخت و منم بلافاصله گلدون رو سر راه به مامانم بخشیدم تا حداقل گل کنه و به خاطر رسیدگی های من به فنا نره. خلاصه که مادر دکتر بودن کلی مشغله داره که شنیدن غرغر بچه که کی به اینها گفته دست من سبکه و هفته ای ده تا تخم مرغ باید بشکنم رو گوش بدم و بگم ثواب داره مادر، مال ماه تو پیشونی ته

مالی2...
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 14:37