مالی2

ساخت وبلاگ
پشت سیستم داشتم مطلب می نوشتم که برق رفت . با نور گوشی خودم رو به مبل رسوندم صدرا یه لقمه از حلوای خرما که برای اولین بار پختم توی دهنم گذاشت و پیش،خودم گفتم توی این تاریکی و با صدای شرشر بارونی که میاد بهترین کار نوشتن در فراسوی شبه. این روزها دائم یا دارم کتاب میخونم و رونوشت برمیدارم یا مینویسم و متن ها رو بالا و پایین میکنم تا به بهترین شکل ممکن در کنار هم قرار بگیرند. موقع شستشوی ظرف و انجام کار خونه هم به کتاب های صوتی گوش میدم تا از فضای داستان دور نشم.گاهی اوقات نتیجه میگیرم گاهی هم نه ولی سعیم اینه که هر روز بنویسم و کارم رو به عقب نندازم. این وسط مسط ها نوشته های مستندی که راجع به کلاک جمع آوری کردم رو دسته بندی میکنم و تا جاییکه فرصت میکنم به فارسی بر می گردونم. مطلب برای این کار زیاده و با خودم فکر می گنم شاید کتابی دو جلدی از کار دربیاد. در نظر دادم نوشته های سایر دوستان رو هم مرتب کنم تا به صورت مشترک چاپ کنیم. فعلا با قدم های مورچه ای و کوتاه جلو میرم ولی میخوام تا پایان بهار که دو ماه بیشتر ازش نمونده به نتیجه برسم به امید خدا برق هم اومد و نور لامپ چشمم رو زد مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:50

از دیشب یکسره بارون میاد من خوشحالم ولی بچه ها برای کامیون های پر سیب زمینی که زیر بارون موندن نگرانند. نمیتونم اردیبهشت بدون بارون رو بهشت تصور کنم. چاقاله های کوچک و سیز زردآلو لابلای برگ های تازه زیر بارون می لرزند و کم کم لبشون رنگ میندازه . بچه ها با وجود بارندگی باز دو صبح به میدون رفتند تا دلال هایی که اول از همه به سراغ بار میان سهم عمده ای از اون رو بردارن. به استوری شون نگاه میکنم که روی سیب زمینی بزرگ و کج و کوله ای که شبیه سر شتره با ماژیک لب و چشم کشیدن و گردن کلفتش رو به سمت دوربین گرفتند.این که تو کسادی بازار هم حوصله شوخی رو دارند خوشحالم میکنه . برای صبحانه حلوای خرما رو خوردند و سینا میگه آنقدر گرم بوده که کناره زبونش رفته و میخاره ولی بقیه همه خوردند و کیف کردند.احمد یکی از اون بقیه هاست مردی سی و چند ساله که ده تا بچه داره و قاچاقی با صد و خرده ای دیگه آدم‌ از افغانستان پشت یه کمپرسی سوار شده و مثل ماهی ساردین تموم مسیر مرز رو ایستاده اومده . برای بچه ها تعریف کرده که همون وسط راه یه نفر حالا از ترس یا فشار یا کم هوایی کف کرده و مرده و بقیه به ناچار جسدش رو از پشت کامیون انداختند توی بیابون.یه جا هم که ماشین توی چاله عمیقی افتاده بوده و عده ای از مسافرای قاچاق داشتند ماشین رو بیرون می آوردند صدای ناله و کمک یه نفر رو می‌شنوند یه جوون ایرانی رو ته یه چاه پیدا می‌کنند راننده که می ترسیده مامورها از راه برسند می خواسته بذاره و یره که با اصرار و تهدید مسافرها سیم بکسل رو میندازه توی چاه و جوون رو بالا میکشه آدم فکر میکنه این اتفاقات سناریوی یه فیلم ترسناک سینماییه ولی در دنیای اکشن و پرجرم و جنایتی که ما زندگی می‌کنیم شنیدن هیچ ماجرایی دور از ذهن نیست. این وسط مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:50

یک جایی شنیدم که برنامه ریزی یعنی آینده رو به حال بیاری باید تصمیم بگیری انجامش بدی و پشت کارت رو بگیری جمله قشنگی که ترغیب کرد برنامه فردا رو یادداشت کنم برنامه هفته آینده رو هم توی ذهنم نوشتم و روی برنامه ماه دیگه هم دارم فکر میکنم . امروز یک خبر خیلی خارق العاده شنیدم اینکه خواهرشوهر داره اثاث کشی میکنه و این یکی از محالاتی بود که ممکن شد و من رو به رخ دادن هر اتفاق دیگه ای امیدوار کرد. امروز کسرا هم برای عمل بینی به دو تا دکتر سر زد که این هم خوب بود. پنج کیلو نخود فرنگی از وانتی دم در خریدم یه مقدارش رو آب پز کردم و خوردیم چند تا بسته هم گذاشتم توی فریزر از کارهای مهم دیگه امروز این بود که کل بازی های گوشیم رو پاک کردم و به خودم قول دادم بخشی از کارهام رو شب انجام بدم که توی روز دغدغه فکریم کمتر باشه . برای فردا به یک جلسه در مسجد دعوت شدم که به عنوان نماینده بانوان محل صحبت کنم یه کم حواشی داشت که تو ذوقم زد. خلاصه امروز خوب بود خدا روشکر مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:50

باید چند روزی خونه زندگی رو بذارم و برم. یه جای ساکت که کسی کاری به کارم نداشته باشه و بچسبم به داستان خوندن و نت برداشتن تا به بازنویسی داستان هام منتهی بشه. تو ایام نوروز که نشد یا سفر بودیم یا مهمون اومد یا مهمون بودیم. فردا شب هم که عروس پا گشا کردم و کلی مهمون دارم. اگر بتونم از جمعه برم یه گوشه بشینم و کسی کاری به کارم نداشته باشه میشینم خوب یا بد این چند تا داستان رو مرتب میکنم و میفرستم برای خانم چوبجیان تا هم به قولم عمل کرده باشم، هم به آرزوم لباس واقعیت بپوشونم و هم این حجم از استرس رو با خودم اینور اونور نبرم. دیروز بعد از سالها خودم رو به جلسه نقد داستان رسوندم، حس خوبی داشت هفت هشت نفر دور هم نشسته بودند و راجع به داستان و ماهیتش حرف می‌زدند و داستان های همدیگه رو نقد می کردند این چند روزه که چند تا داستان خوندم و به همچین جایی سر زدم باعث شد به فضای فکری داستان وارد بشم. نوشتن زندگی نامه شهدا به مدت طولانی و دور موندن از مطالعه، از فضای داستان دورم کرده بود. حالا یه قلب کوچک اندازه یک ترب نقلی وسط های سینه م داره میتپه که شروع کن و من از شنبه شروع میکنم مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:56

دیشب تا مهمونها برن ساعت ۳ شد و یک روز سراسر دوندگی و تلاش به پایان رسید. الان نشستم و با دیدن چهره های خندون چهل و یک نفر توی عکس لبخند میزنم. درسته قیافه م شبیه کوفته وارفته ست و اگه بچه ها از صبح نمیومدن کمکم ، هیچ جوره از پس افطاری و شام بر نمیومدم ، ولی آدم‌های زیادی بهشون خوش گذشت و صدای قهقهه شون با دیدن فیلم های قدیمی قطع نشد .شام هم خیلی خوب و عالی از کار درومد و با همیاری جمعی خانم ها ، کلی ظرف شسته و جابجا شد. تنها لنگی کار ، تاخیر یکی دو ساعته همسرجان بود که به خاطر فوت خواهر دوستش، به مهمونی پاگشای عروس و دامادهای جدید فامیل دیر رسید که دور از ذهن نبود. از اونجایی که همه خاطرات بسیار زیادی از دوران کودکی شون در خونه قدیمی ما داشتند عروس دایی محمدرضا و داماد دایی قاسم رو در توری رایگان با جزء جزء ساختمان آشنا کردند و با تعریف ماجراها و مهمونی های زیادی که در خونه عمه شون گذرونده بودند ، یاد گذشته رو زنده کردند.خلاصه که شکر خدا این مهمونی هم به خیر و خوشی گذشت و تا شنبه شب که میخوام گروه خانه فرهنگ رو برای افطاری ببرم کافه چلیکا از مهمونی خبری نیست مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:56

بیستم فروردین روز عجیبی بود. از صبح پای بازنویسی نشستم و کلی پیشرفت هم داشتم. ظهر به برنامه تلویزیونی پنجشنبه شب سیمای البرز دعوت شدم، بعد از ظهر از طرف مسئولین امامزاده دعوت به همکاری شدم. شب از طرف مسئولین تکیه اعظم به همین کار دعوت شدم و در مهمانی شام و افطاری که بودیم ، از طرف کسانی مورد تفقد قرار گرفتم که اصلا نمیدونستم من رو میشناسن این حجم از رویداد رو در یک روز داشتن برام عجیبه فقط میدونم گاهی دنیا مهربون تر میشه پس بخواه آنچه که می‌خواهی دیدی داد مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:56

اینکه میخوای چکار کنی و قراره چی بشه کلی تفاوت بینش هست. مثل امروز که قرار بود به کار خونه برسم و از آرایشگاه اون هم بی نوبت قبلی سر درآوردم. بعدش هم رفتم شیرینی هایی که سفارش داده بودم رو بگیرم که خانم شیرینی فروش یه گلدون خوشگل هم بهم هدیه داد و گفت این گل شب بو رو بذار سر سفره هفت سین. کلی ذوق کردم هم از مهربونی آدم هایی که میشناسم هم از تغییرات خوبی که با خودم به خونه آوردم. پایان سال با همه حال و هوای قشنگ عید از راه رسیده و راستی راستی بهار داره تو خونه مون پا میذاره مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 1:18

١۴٠٢ از فردا به تاریخ می پیونده و سالی جدید با شماره جدید کمر خدمت برامون می‌بنده. انگار که غول چراغ جادو جلومون ایستاده باشه و به جای سه تا بهمون 365 تا شانس بده و آزمون بخواد که آرزو کنیم تا برآورده ش کنه. چه آرزویی زیباتر از این که 365 تا برگ آرامش از روزهای سال جدید بیرون بکشیم. 365 تا سلامتی، لب خندون، برکت و دانایی، همت و اراده، صبر و گذشت، همدلی با مردم، خلق و خوی خوش و دل شاد که اگه این ها رو داشته باشیم و با دست پر روزهای ١۴٠٣ رو یکی یکی جلو بریم آخرش برامون سالی می مونه پر از حس خوب از گذروندن یک سال خوب در کنار عزیزان مون.سالی که گذشت لحظات دلهره آور، تلخ، پر تنش، غمناک و سخت زیادی داشت چه در زندگی شخصی و چه در زندگی کلی مردم کشور و آدمهایی که می شناسیم سالی که بعضی ها از دستمون رفتند، بعضی ها رو کنار گذاشتیم، بعضی ها رو به دست آوردیم، بعضی ها به دنیا اومدن، بعضی ها به زندگیمون اضافه شدند بعضی آرزوهامون دود شد و به هوا رفت، به چند تایی شون هم رسیدیم. بعضی روزها حسابی خندیدیم، یه روز دیگه بغض کردیم و اشک ریختیم، یه روز با خودمون دعوامون شد یه روز با یکی دیگه و حالا که به آخر سال رسیدیم و کلی بهش فکر می‌کنیم خدا رو به خاطر فرصتی که بهمون داد تا این روزها رو داشته باشیم و از سر بگذرونیم شکر میکنیم. شکر دیدن دوباره شکوفه های سفید زردآلو، شکر بوییدن یک گلدون شب بوی بنفش، شکر چیدن دوباره سفره هفت سین، شکر دیدار دوباره عزیزان مون که در روزهای زیادی همسفر زندگیمون بودند و هستند، شکر دیدن طلوع خورشید در روزی جدید، سالی جدید و روزگاری نوخدایا شکرت، سال ١۴٠٢ خدا به همراهت. بدرود مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 1:18

خیلی سال بود که توی عید سفر نرفته بودیم.یادمون رفته بود که باید بیشتر عمر سفرمون رو یا توی ترافیک باشیم، یا توی خونه و پول سه تا وعده غذا رو برای یکی بدیم، یادمون رفته بود باد لب دریا توی هوای بارونی چقدر سرد و شدیده و دلش میخواد در ماشین رو از پاشنه در بیاره، یادمون رفته بود توی ماه رمضون نمیشه وسط جنگل جوج بزنی، باید پشت شیشه های روزنامه پیچ بشینی و بدون هیچ منظره ای از دشت و شالی و خیابون و جنگل و دریا ساندویچ بندری دو نونه رو گاز بزنی، یه چیزایی رو یادمون رفته بود ولی اثری از چیزهایی که یادمون بود هم نبود، زنهایی که کمرشون رو با دستمال های چارخونه قرمز می بستند ناپدید شده بودند. درخت های خزه بسته کنار خیابون ها کوچ کرده بودند. گاوها، مرغابی ها و اسبی توی جاده نبود، گوش ماهی ها ساحل رو فرش نکرده بودند و تا چشم کار می کرد لای علف ها مشمع درومده بود و دریا مثل دیوار خونه ننه جون تا کمر قهوه ای بود و اون دور دورها به سبزی میزد. دیگه از نوبت ایستادن تو صف شیرآب وسط پارک سیسنگان خبری نبود و ظرف ها مثل خونه پای سینک شسته میشد. حموم ها خشک کن و جکوزی داشت و به پایین شلوار هیچ بچه ای نیم کیلو ماسه نچسبیده بود. درسته که خیلی سال از آخرین سفر نوروزی مون می‌گذشت ولی هنوز خونه، همون بهشتی بود که سراغ داشتیم، یه جای امن که سرت بدون هیچ تکونی و دست اندازی به بالش می‌چسبه و به سفری که رفتی فکر میکنی. سفری نوروزی با همه تجربه های ریز و درشت که شاید هیچوقت به دردت نخورن یا کلا فراموش شون کنی مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 1:18

من همیشه به بچه هام میگم، اصلا و ابدا و به هیچوجه خودتون رو مهم فرض نکنید که فلان کار رو کردم یا فلان چیز رو دارم یا فلان شخص هستم، کافیه یه لحظه خدا نخواد و هیچکدومش نباشی به هر چی که داری راضی باش و غره نشو. به داشته های دیگران هم چشم نداشته باش، خودت رو بسپر به دست آفریننده ت و در کاری که دوست داری نهایت تلاشت رو کن و منتظر بهترین نتایج هم نباش چیزی که مهمه تلاشته و چیزی که حتمیه اینه که خدا زحمت هیچ کسی رو بی نتیجه نمیگذاره. بیچاره بچه هام چه مادر وروره جادویی دارن دائم فکش می جنبه نه؟ مالی2...ادامه مطلب
ما را در سایت مالی2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahrbanookhanom بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:41